مامان امروز به چيزهای عجيبی فکر ميکرد.به اين که يه موقع من پشيموت نشم از اومدنم به اين دنيا.
و خودمم هم فکر کردم ............ به اينکه الان چقدر دوست دارم وارد دنيای واقعی بشم و همه اين آدمهايی که تا امروز فقط صداشون رو شنيدم رو از نزديک ببنينم.حتی آدمهايی که صداشون رو نشنيدم و فقط تعريفشون رو از مامان شنيدم و اون ذهنيتی رو ازشون دارم که مامان برام ساخته.هم منفی هم مثبت..........
بابا رو اين مساله خيلی تاکيد داشت که مامان مراقب حرف زدنش باشه.ولی مامان يه تبصره گذاشته بود و اينکه وقتی خيلی حرصيه و ميخواد غيبت کنه بابا هيچی نگه.اين جور مواقع مامان انگشتشو ميذاشت رو نافش که مثلا من نشنوم........(البته الان نافش صاف شده و شده نقطه ضعفش...چندشش ميشه دست بزنه)
مامان بهم گفت:عزيزم من يه دنيای واقعی برات ترسيم کردم.خيلی ها گفتن فقط آرامش داشته باش و به هيچ چيز بدی فکر نکن.ولی من خيلی زياد به اين چيزها توجه نکردم .نميخواستم با توهم به دنيا بيآی.. و فکر کني هيچ مشکلی وجود نداره.زندگی پر از استرسه.من سعی خودم رو برای کم کردنشون ميکنم ولی بدون که وجود دارن.اگه روزهايی گريه کردم و تو رو ناراحت کردم منو ببخش.بدون که مخفی کردنشون به مراتب بدتر بود.تو بايد دليل گريه هامو بدونی.حتی دليل عصبانيت هامو.من ازت چيزی رو مخفی نکردم و تا جايی که تونستم بهت دروغ نگفتم......تا جايی که تونستم............
دروغ نگفتن سختترين کار دنياست و تحمل کردن آنتی سی(اين يه اسم رمزی که مامان يه نفر رو به اين اسم صدا ميزنه و من هنوز کشفش نکردم)
فکر کنم نصيحتهای مادرانه شروع شده و روز به روز هم شديدتر ميشه.
من تقريبا 16 روز ديگه به دنيا ميام............نميدونم بايد خوشحال باشم يا ناراحت........ولی خوشحالی مامان رو شديد حس ميکنم......و همچنين ضربان قلبشو که اين روزها شديدتر از هميشه ميزنه...........
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط وحید | لينک ثابت
| 10 آذر 1389برچسب:,
برای تبادل لینک سه جانبه ابتدا سایتی را که به نمایش در خواهد امد ( alvandciti.mihanblog.com ) لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک در سایت شما لینکتان به طور خودکار درلینک باکس قرار میگیرد.
توجه کنید که تبادل لینک سه جانبه بهترین روش برای بالا بردن رتبه وبلاگتان میباشد